A0:  کم کم ز یادم می روی ...
درباره وبلاگ

نازنینم بی تو اینجا نا تمام افتاده ام ... " به صورتی که تویی کمتر آفریده خدا ... تو را کشیده و دست از قلم کشیده خدا "
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان " نازنینم ، تا خدا هست زندگی باید کرد.. "و آدرس Nazanin4316.LoxBlog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان
" نازنینم ، تا خدا هست زندگی باید کرد "
چهار شنبه 23 آذر 1390برچسب:, :: 20:42 ::  نويسنده : محسن       
باید فراموشت کنم
چندیست تمرین می کنم
من می توانم ! می شود !
آرام تلقین می کنم
حالم ، نه ، اصلا خوب نیست ....
... ... تا بعد، بهتر می شود ....
فکری برای این دلِ آرام غمگین می کنم
من می پذیرم رفته ای
و بر نمی گردی همین !
خود را برای درک این ، صد بار تحسین می کنم
کم کم  ز یادم می روی
این روزگار و رسم اوست !
این جمله را با تلخی اش ، صد بار تضمین میکنم ...


چهار شنبه 23 آذر 1390برچسب:, :: 20:39 ::  نويسنده : محسن       

 

تو کجایی سهراب ؟

آب را گل کردند

چشم ها را بستند و چه با دل کردند ...
... ...
وای سهراب کجایی آخر ؟ ...

زخم ها بر دل عاشق کردند

خون به چشمان شقایق کردند ...

تو کجایی سهراب ؟

که همین نزدیکی عشق را دار زدند ،

همه جا سایه ی دیوار زدند ...

ای سهراب کجایی که ببينی حالا دل خوش مثقالی است! ....

دل خوش سيری چند ؟

صبـــــــــــــــــر کن سهـــــــــــــــراب...!

قایقت جـــــــــــــــا دارد ؟؟!؟



چهار شنبه 23 آذر 1390برچسب:, :: 19:38 ::  نويسنده : محسن       

کودکی، دخترکی ، موقع خواب
سخت پاپیچ پدر بود و از او می پرسید:
زندگی چیست؟
پدرش از سر بی صبری گفت:
زندگی یعنی :عشق
... ... دخترک با سر پر شوری گفت:
عشق را معنی کن!
پدرش داد جواب:
بوسه ی گرم تو بر گونه ی من
دخترک خنده برآورد ز شوق
گونه های پدرش را بوسید
زان سپس گفت:
پدر ... عشق اگر بوسه بود...
بوسه هایم همه تقدیم تو باد !


یک شنبه 6 آذر 1390برچسب:, :: 21:27 ::  نويسنده : محسن       

کاش می شد خالی از تشویش بود
برگ سبزی تحفه ی درویش بود
کاش تا دل می گرفت و می شکست
عشق می آمد کنارش می نشست
کاش با هر دل , دلی پیوند داشت
... هر نگاهی یک سبد لبخند داشت
کاش لبخندها پایان نداشت
سفره ها تشویش، آب ونان نداشت
کاش می شد ناز را دزدید و برد
بوسه را با غنچه هایش چید و برد


یک شنبه 6 آذر 1390برچسب:, :: 21:18 ::  نويسنده : محسن       

به نام عشق که زیباترین سر آغاز است
هنوز شیشه ی عطر غزل درش باز است

جهان ، تمام... شد و ماهپاره های زمین
هنوز هم که هنوز است کارشان ناز است

هزار پند به گوشم پدر فشرد و نگفت
که عشق حادثه ای خانمان بر انداز است

پدر نگفت چه رازی است این که تنها عشق
کلید این دل ناکوک ناخوش آواز است

به بام شاه و گدا مثل ابر می بارد
چقدر عشق شریف است و دست و دل باز است

بگو هر آنچه دلت خواست را به حضرت عشق
چرا که سنگ صبور است و محرم راز است

ولی بدان که شکار عقاب خواهد شد
کبوتری که زیادی بلند پرواز است ...


   
 
   
cache01last1481535307