آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پيوندها
|
" نازنینم ، تا خدا هست زندگی باید کرد "
جمعه 4 اسفند 1391برچسب:, :: 20:29 :: نويسنده : محسن
اصلا نگفت با دلم از حرفهای خوب از ابتدای ساده و از انتهای خوب تنها گذاشت در هوسش عاشقی کنم دورازهوای پنجره ، دور از هوای خوب از دیده رفت از دلم اما نمی رود نفرین به هر چه دل که بنا کرد جای خوب دیگر چه فرق می کند این جاده تا کجاست وقتی به خویش می کشدم آن صدای خوب این دل برای لحظه ی با او نشستنش روزی هزار بار گذشت از خدای خوب از من گرفت هرچه مرا در ازای عشق
تنها قرار محکم و تنها بهای خوب ...
جمعه 4 اسفند 1391برچسب:, :: 20:24 :: نويسنده : محسن
گم شدم در واژه ها، تکراری از دردم هنوز
شب بود ، به هر چه روشنایی شک داشت گـفـتـند بگو اهل کجایی? شک داشت من شانه به شانه اش از او می گـفتـم او لحظه به لحظه بی وفایی، شک داشت وقتی که به عشق رنگ اندیشه زدند آدم شده بود از خدایی شک داشـت بی بال و پر از باغ دلم پر زد و رفت پروانه به هر چه جز رهایی، شک داشت دیگر نه دلی مانده،نه روزی،نه شبی افسوس به اعجاز جدایی ، شک داشت
|
|||
![]() |