درباره وبلاگ

نازنینم بی تو اینجا نا تمام افتاده ام ... " به صورتی که تویی کمتر آفریده خدا ... تو را کشیده و دست از قلم کشیده خدا "
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان " نازنینم ، تا خدا هست زندگی باید کرد.. "و آدرس Nazanin4316.LoxBlog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان



آمار وبلاگ:

بازدید امروز : 6
بازدید دیروز : 18
بازدید هفته : 40
بازدید ماه : 49
بازدید کل : 61961
تعداد مطالب : 136
تعداد نظرات : 28
تعداد آنلاین : 1


.

.

.

" نازنینم ، تا خدا هست زندگی باید کرد "
پنج شنبه 15 تير 1390برچسب:, :: 7:55 ::  نويسنده : محسن       

 

بگذار که در حسرت دیدار بمیرم ...
در حسرت دیدار تو بگذار بمیرم...

دشوار بود مردن و روی تو ندیدن...
بگذار بدلخواه تو دشوار بمیرم...

بگذار که چون ناله مرغان شباهنگ...
در وحشت و اندوه شب تار بمیرم...

بگذار که چون شمع کنم پیکر خود آب....
دربستر اشک افتم و ناچار بمیرم...

میمیرم از این درد که جان دگرم نیست...
تا از غم عشق تو دگر بار بمیرم...

تا بوده ام ای دوست وفادار تو هستم...
بگذار بدانگونه وفادار بمیرم...

 

 



نظرات (1)
پنج شنبه 16 تير 1390برچسب:, :: 7:37 ::  نويسنده : محسن       

 

گـفت اسـتاد مـبر درس از یاد             یاد باد آنچه به من گفت استاد
یاد بـاد آنـکه مرا یـاد آمـوخت             آدمی نان خورد از دولـت یـاد
پـس مـرا منـت از اسـتاد بـود             که به تعلیـم من اسـتاد، اِستاد
هر چه می دانست آموخت مرا          غیر یک اصـل که ناگـفته نهـاد
قـدر اسـتـاد نــکـو دانـسـتـن             حیـف اسـتاد بـه من یـاد نـداد
گـر بـمردسـت روانـش پر نـور             ور بـود زنـده، خـدا یـارش بـاد

" ایرج میرزا "



نظرات (1)
پنج شنبه 8 تير 1390برچسب:, :: 11:31 ::  نويسنده : محسن       
لحظه ديدار نزديك است
باز من ديوانه ام، مستم
باز مي لرزد، دلم، دستم
باز گويي در جهان ديگري هستم
هاي ! نخراشي به غفلت گونه ام را، تيغ !
هاي ! نپريشي صفاي زلفم را، دست!
آبرويم را نريزي، دل !
اي نخورده مست
لحظه ديدار نزديك است
 
" مهدی اخوان ثالث"


نظرات (1)
پنج شنبه 9 تير 1390برچسب:, :: 11:25 ::  نويسنده : محسن       
روز مرگم، هر که شيون کند از دور و برم دور کنيد
همه را مست و خراب از مي انـگور کنيد

مزد غسال مرا سير شرابش بدهيد
مست مست از همه جا حال خرابش بدهيد

بر مزارم مگذاريد بيايد واعـظ
پير ميخانه بخواند غزلي از حافظ

جاي تلقين به بالاي سرم دف بزنيد
شاهدي رقص کند جمله شما کف بزنيد

روز مرگم وسط سينه من چاک زنيـد
اندرون دل من يک قلمه تاک زنيد

روي قبرم بنويسيد وفادار برفت
آن جگر سوخته خسته از اين دار برفت
 
"وحشی بافقی"


نظرات (1)
پنج شنبه 5 تير 1390برچسب:, :: 11:14 ::  نويسنده : محسن       
سراپا اگر زرد و پژمرده ایم
ولی دل به پاییز نسپرده ایم

چو گلدان خالی، لب پنجره
پر از خاطرات ترک خورده ایم

اگر داغ دل بود، ما دیده ایم
اگر خون دل بود، ما خورده ایم

اگر دل دلیل است، آورده ایم
اگر داغ شرط است، ما برده ایم

اگر دشنۀ دشمنان، گردنیم
اگر خنجر دوستان، گرده ایم

گواهی بخواهید، اینک گواه
همین زخم هایی که نشمرده ایم

دلی سر بلند و سری سر به زیر
از این دست عمری به سر برده ایم
 
"قیصر امین پور"

 



نظرات (0)
پنج شنبه 9 تير 1390برچسب:, :: 11:5 ::  نويسنده : محسن       

ای وای بر اسیــری کز یاد رفته باشــد
در دام مـانده باشـد صیـاد رفتـه باشـد

آه از دمــی که تــنها با داغ او چو لاله
درخون نشسته باشم چون باد رفته باشد

آواز تـیشــه امشــب از بیستـون نــیامـد
شاید به خواب شیرین فرهاد رفته باشد

خونش به تیـغ حســرت یارب حلال بادا
صیدی که از کمندت آزاد رفتـه باشــد

از آه درد نــاکـی سـازم خـبـر دلـت را
وقتی که کوه صبرم بر بـاد رفته باشـد

رحــم از بر اسیری کـز گرد دام زلفـت
با صد امـیدواری نـاشـاد رفتــه باشـــد

شـادم که از رقـیبـان دامن کشـان گذشتـی
گو مشت خاک ما هم بر باد رفته باشـد

پرشور از حزین است امروز کوه و صحرا
مجنون گذشتـه باشـد فرهـاد رفتـه باشـد

" حزین لاهیجی"



نظرات (1)
پنج شنبه 9 تير 1390برچسب:, :: 10:59 ::  نويسنده : محسن       

شب چو در بستم و مست از می‌نابش کردم   ماه اگر حلقه به در کوفت جوابش کردم
دیدی آن ترک ختا دشمن جان بود مرا   گرچه عمری به خطا دوست خطابش کردم
منزل مردم بیگانه چو شد خانه چشم   آنقدر گریه نمودم که خرابش کردم
شرح داغ دل پروانه چو گفتم با شمع   آتشی در دلش افکندم و آبش کردم
غرق خون بود و نمی خفت ز حسرت فرهاد   خواندم افسانه شیرین و به خوابش کردم
دل که خونابهٔ غم بود و جگرگوشه دهر   بر سر آتش جور تو کبابش کردم
زندگی کردن من مردن تدریجی بود   آنچه جان کند تنم‚ عمر حسابش کردم

"فرخی یزدی "



نظرات (2)
شنبه 4 تير 1390برچسب:, :: 16:7 ::  نويسنده : محسن       

بگذاز تا شیطنت عشق چشمان تو را به عریانی خویش بگشاید،

هرچند آنجا جز رنج و پریشانی نباشد اما کوری را به خاطر آرامش تحمل مکن

************
من تو را دوست دارم و تو دیگری را و دیگری دیگری را و

در این میان همه تنهاییم!.

 ************

خدا دوستدار آشناست ، عارف عاشق می خواهد نه مشتری بهشت.



نظرات (1)