درباره وبلاگ

نازنینم بی تو اینجا نا تمام افتاده ام ... " به صورتی که تویی کمتر آفریده خدا ... تو را کشیده و دست از قلم کشیده خدا "
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان " نازنینم ، تا خدا هست زندگی باید کرد.. "و آدرس Nazanin4316.LoxBlog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان
" نازنینم ، تا خدا هست زندگی باید کرد "
چهار شنبه 17 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 16:23 ::  نويسنده : محسن       

 

روزی از این روزها من غرق می ،

روزی از این روزها من غرق شوق ،

و شبی تا به سحر غرقه به اشک
...
سالیان است مرا خلق به لبخند ببینند و به شادی و نشاط

لیک سیل است درونم که ز غم

و به پهنای دلم مردابی است

همه اندوه،

همه آه ،

کاش می شد که شبی تا به برم بازآیی

روزهایم چون شب ،

شب هایم همه آه

همه اندوه و نیاز

همه زاری ،

همه دلتنگی تو ،

لاجرم روز بباید که گداخت !

و چنان شعله و اخگر افروخت ،

بی سبب نیست که در حلقۀ یاران همه خندان باشم .....



یک شنبه 10 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 23:14 ::  نويسنده : محسن       

 

  • گاهی مسیر جاده به بن بست می رود
    گاهی تمام حادثه از دست می رود
    گاهی همان کسی که دم از عقل می زند
    در راه هوشیاری خود مست می رود
    گاهی غریبه ای که به سختی به دل نشست
    ... وقتی که قلب خون شده بشکست می رود
    اول اگر چه با سخن از عشق آمده
    آخر خلاف آنچه که گفته است می رود
    وای از غرور تازه به دوران رسیده ای
    وقتی میان طایفه ای پست می رود
    ... هر چند مضحک است و پر از خنده های تلخ
    بر ما هر آنچه لایقمان هست می رود
    گاهی کسی نشسته که غوغا به پا کند
    وقتی غبار معرکه بنشست می رود
    اینجا یکی برای خودش حکم می دهد
    آن دیگری همیشه به پیوست می رود
    این لحظه ها که قیمت قد کمان ماست
    تیریست بی نشانه که از شصت می رود
    بیراهه ها به مقصد خود ساده می رسند
    اما مسیر جاده به بن بست می رود

 



چهار شنبه 6 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 12:54 ::  نويسنده : محسن       

دلم گرفته پدر ، برایم بهار بفرستید...
ز شهر کودکی ام یادگار بفرستید...
دلم گرفته پدر ! روزگار با من نیست ...
دعای خیر و صدای دوتار بفرستید...
... ... اگر چه زحمتتان می شود ولی این بار...
... برای دخترک خود " قرار " بفرستید...
غم از ستاره تهی کرد آسمانم را...
کمی ستاره ی دنباله دار بفرستید...
به اعتبار گذشته دو خوشه ی لبخند...
در این زمانه ی بی اعتبار بفرستید...
تمام روز و شب من پُر از زمستان است...
دلم گرفته برایم بهار بفرستید.....


چهار شنبه 6 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 12:19 ::  نويسنده : محسن       

فقط یک پلک با من باش، نمی خوام از کسی کم شی

ازت تصویر میگیرم که رویای یه قرنم شی.

فقط یک پلک با من باش ، بگم سرتاسرش بودی

به قلبم حمله کن یکبار، بگم تا آخرش بودی.

نمیشی عشق ثابت، پس بیا و اتفاقی باش....

یه فصل و که نمیمونی، تو یک لحظه اقاقی باش.

نمیشه با تو که خوبی، به ظاهر هم کمی بد شد

به آدم های شَهرت هم، علاقمند باید شد....



چهار شنبه 6 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 12:17 ::  نويسنده : محسن       

ماه من !

غصه اگر هست ! بگو تا باشد !

معنی خوشبختی ،

بودن اندوه است ...!

این همه غصه و غم ، این همه شادی و شور

چه بخواهی و چه نه ! میوه یک باغند

همه را با هم و با عشق بچین ...

ولی از یاد مبر،

پشت هرکوه بلند ، سبزه زاری است پر از یاد خدا

و در آن باز کسی می خواند ،

که خدا هست ، خدا هست

و چرا غصه ؟!  چرا !؟ ......



چهار شنبه 6 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 12:14 ::  نويسنده : محسن       

یک نفر نیست بپرسد از من ،
که تو از پنجری عشق چه ها می خواهی ؟
صبح تا نیمه ی شب منتظری !
همه جا می نگری ،
گاه با ماه سخن می گویی ....!
گاه با رهگذران . خبر گمشدها می جویی ،
راستی گمشده ات کیست ؟!
کجاست ؟!
صدفی در دریاست ؟
نوری از روزنه فرداهاست ؟
یا خدایی است که از روز ازل نا پیداست...؟