درباره وبلاگ

نازنینم بی تو اینجا نا تمام افتاده ام ... " به صورتی که تویی کمتر آفریده خدا ... تو را کشیده و دست از قلم کشیده خدا "
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان " نازنینم ، تا خدا هست زندگی باید کرد.. "و آدرس Nazanin4316.LoxBlog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان
" نازنینم ، تا خدا هست زندگی باید کرد "
چهار شنبه 9 فروردين 1391برچسب:, :: 21:43 ::  نويسنده : محسن       

 

‫من به چشمان تو عاشق شده ام!
از همان
روز نخست...
من نگاهم
به تو بودو
تو نگاهت دگری...!!!
نگهم را
به نگاهی
مفروش...
که نگاهم
زنگاهت
نگرانست هنوز...‬



چهار شنبه 9 فروردين 1391برچسب:, :: 21:42 ::  نويسنده : محسن       

‫من از آغاز می ترسم
من از پرواز می ترسم
من از آغاز یک پرواز بی احساس می ترسم!

من از تکرار می ترسم
من از انکار می ترسم
من از تکرار انکار همین احساس می ترسم!



چهار شنبه 9 فروردين 1391برچسب:, :: 21:16 ::  نويسنده : محسن       

شبیه قطره ی باران که آهن را نمی فهمد
دلم فرق رفیق و فرق دشمن را نمی فهمد

نگاهی شیشه ای دارم، به سنگ مردمک هایت
الفبای دلت معنای «نشکن»! را نمی فهمد

هزاران بار دیگر هم بگویی «دوستت دارم»
کسی معنای این حرف مبرهن را نمی فهمد

چراغ چشمهایت را برایم پست کن دیگر
نگاهم فرق شب با روز روشن را نمی فهمد

دلم خون است تا حدی که وقتی از تو می گویم
فقط یک روح سرشارم که این تن را نمی فهمد

برای خویش دنیایی شبیه آرزو دارم
کسی من را نمی فهمد، کسی من را نمی فهمد



چهار شنبه 9 فروردين 1391برچسب:, :: 6:48 ::  نويسنده : محسن       

‫بغض غریبی در میان بیت ها جاری است، می فهمی؟
وقتی اسیر غصه ای ، لبخند اجباری است، می فهمی؟

آبی ترین بودم میان وسعت چشمت، ولی حالا
پرپر زدن در این قفس از روی ناچاری است می فهمی؟

وقتی كه در رویای من قاب تو خالی شد ندانستم
تصویرهای  زندگی، كابوس بیداری است! می فهمی؟

من با تو هستم تا همیشه، تو بدون من .... نه ممكن نیست
این عشق بی فرجام هم نوعی ‌خودآزاری است، می فهمی؟

تا سد شدی، بر اشتیاق ِ روزهای رفته از دستم
دریای پشت پلكها، دیوان اشعاری است، می فهمی؟

شوری به پا كن در میان دفترم موجی خروشان باش
وقتی نباشی هر غزل هر واژه تكراری است،‌ می فهمی؟

من روزه ی دلتنگی ام را با تبسم های تو وا می كنم
پس " رَبَنّایَت " رابخوان، هنگام افطاری است، می فهمی؟


سه شنبه 8 فروردين 1391برچسب:, :: 14:20 ::  نويسنده : محسن       

گفته بودی درد دل کن گاه با هم صحبتی
کو رفیق رازداری! کو دل پر طاقتی؟
شمع وقتی داستانم را شنید آتش گرفت
شرح حالم را اگر نشنیده باشی راحتی
تا نسیم از شرح عشقم با خبر شد، مست شد
غنچه‌ای در باد پرپر شد ولی کو غیرتی؟
گریه می‌کردم که زاهد در قنوتم خیره ماند
دور باد از خرمن ایمان عاشق آفتی
روزهایم را یکایک دیدم و دیدن نداشت
کاش بر آیینه بنشیند غبار حسرتی
بس که دامان بهاران گل‌ به ‌گل پژمرده شد
باغبان دیگر به فروردین ندارد رغبتی
من کجا و جرأت بوسیدن لب‌های تو
آبرویم را خریدی عاقبت با تهمتی‌



سه شنبه 8 فروردين 1391برچسب:, :: 14:18 ::  نويسنده : محسن       

دردی عجیب ، مبهم ، دردی بدون شرح

برشانه های خسته ی مردی بدون شرح

مــردی بــدون نام بـدون نشـان بـدو...

...ن یک شناسنامه ی فردی بدون شرح

مردی غریب و تنها در نیمه های شب

حتی بدون سایه ی سردی بدون شرح

یک کوله بار لبریز از عشق و عاطفه

بر دوش های کوه نوردی بدون شرح

مردی که ذکر نامش اعجـاز می کند

چون نام ذات اقدس فردی بدون شرح



سه شنبه 8 فروردين 1391برچسب:, :: 14:13 ::  نويسنده : محسن       

رفتم مرا ببخش و مگو او وفا نداشت

راهی بجز گریز برایم نمانده بود

این عشق آتشین پر از درد بی امید

در وادی گناه و جنونم کشانده بود

 

رفتم که داغ بوسه پر حسرت ترا

با اشکهای دیده ز لب شستشو دهم

رفتم که نا تمام بمانم در این سرود

رفتم که با نگفته بخود آبرو دهم

 

رفتم ‚ مگو ‚ مگو که چرا رفت ‚ ننگ بود

عشق من و نیاز تو و سوز و ساز ما

از پرده خموشی و ظلمت چو نور صبح

بیرون فتاده بود یکباره راز ما

 

رفتم که گم شوم چو یکی قطره اشک گرم

در لابلای دامن شبرنگ زندگی



سه شنبه 8 فروردين 1391برچسب:, :: 14:10 ::  نويسنده : محسن       

من به چشمان تو عاشق شده ام !
از همان
روز نخست ...
من نگاهم
به تو بود و
تو نگاهت دگری...!!!
نگهم را
به نگاهی
مفروش ...
که نگاهم ،
ز نگاهت
نگرانست هنوز ...‬



سه شنبه 8 فروردين 1391برچسب:, :: 14:6 ::  نويسنده : محسن       

"   گفتمش همدم شبهایم کو؟

تاری از زلف سیاهش را داد

گفتمش بی تو، چه می باید کرد؟

عکس رخساره ی ماهش را داد

وقت رفتن همه را می بوسید !

 به من از دور نگاهش را داد

یادگاری به همه داد و به من ،

انتظار سر راهش را داد   "