آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پيوندها
|
" نازنینم ، تا خدا هست زندگی باید کرد "
شنبه 14 مرداد 1391برچسب:, :: 11:34 :: نويسنده : محسن
یاد دارم در غروبی سرد سرد
می گذشت از کوچه ی ما دوره گرد داد می زد : کهنه قالی می خرم دسته دوم جنس عالی می خرم کاسه و ظرف سفالی می خرم گر نداری کوزه خالی می خرم اشک در چشمان بابا حلقه بست عاقبت آهی کشید بغضش شکست اول ماه است و نان در سفره نیست ای خدا شکرت ولی این زندگیست؟ بوی نان تازه هوشش برده بود
اتفاقا مادرم هم روزه بود خواهرم بی روسری بیرون دوید گفت آقا سفره خالی می خرید..
شب همه بی تو کار من شکوه به ماه کردنست
روز ستاره تا سحر تیره به آه کردنست متن خبر که یک قلم بیتو سیاه شد جهان حاشیه رفتنم دگر نامه سیاه کردنست چون تو نه در مقابلی عکس تو پیش رونهیم
اینهم از آب و آینه خواهش ماه کردنست نو گل نازنین من تا تو نگاه میکنی لطف بهار عارفان در تو نگاه کردنست ماه عباد تست و من با لب روزه دار ازین قول و غزل نوشتنم بیم گناه کردنست لیک چراغ ذوق هم این همه کشته داشتن چشمه به گل گرفتن و ماه به چاه کردنست غفلت کائنات را جنبش سایهها همه سجده به کاخ کبریا خواه نخواه کردنست از غم خود بپرس کو با دل ما چه میکند این هم اگر چه شکوهی شحنه به شاه کردنست عهد تو (سایه) و (صبا) گو بشکن که راه من رو به حریم کعبهی "لطف آله" کردنست گاه به گاه پرسشی کن که زکوة زندگی پرسش حال دوستان گاه به گاه کردنست بوسهی تو به کام من کوه نورد تشنه را کوزهی آب زندگی توشه ی راه کردنست خود برسان به شهریار ای که درین محیط غم بیتو نفس کشیدنم عمر تباه کردنست
از خستگی تمام تنم درد می کند
اضلاع خسته ی بدنم درد می کند روحم درست در بدنم جا نمی شود جادکمه های پیرهنم درد می کند در آینه ادای مرا در می آورد در آینه منی که منم درد می کند بغضی که مانده در دهنم چرک کرده است حرفي که مانده در دهنم درد می کند
من ماندم و کویر و نسیمی که رفته است پاهای بسته ی گونم درد می کند این زندگی مجوز خود سوزی من است پروانه های سوختنم درد می کند تابوت خالی ام وطن موریانه هاست نخ های کهنه ی کفنم درد می کند معلوم نیست مرگ چرا دیر کرده است معلوم نیست مرگ چرا دیر کرده است....
|
|||
![]() |