آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پيوندها
|
" نازنینم ، تا خدا هست زندگی باید کرد "
شنبه 21 شهريور 1388برچسب:, :: 21:10 :: نويسنده : محسن
ای که از کلک هنر نقش دل انگیز خدایی «من ندانستم از اول که تو بی مهر و وفایی مدعی طعنه زند در غم عشق تو زیادم «دوستان عیب کنندم که چرا دل بتو دادم تیر را قوت پرهیز نباشد ز نشانه « ای که گفتی مرو اندر پی خوبان زمانه تا فکندم بسر کوی وفا رخت اقامت «عشق و درویشی و انگشت نمایی و ملامت درد بیمار نپرسند به شهر تو طبیبان «حلقه بر در نتوانم زدن از بیم رقیبان گِرد گلزارِ رخ تست غبار خط ریحان «آن نه خال است و زنخدان و سر زلف پریشان هر شب هجر بر آنم که اگر وصل بجویم «گفته بودم چو بیایی غم دل با تو بگویم چرخ امشب که بکام دل ما خواسته گشتن «شمع را باید از این خانه برون بردن و کشتن سعدی این گفت و شد ازگفتهِ خود باز پشیمان «کشتن شمع چه حاجت بود از بیم رقیبان نرگس مست تو مستوری مردم نگزیند «پرده بردار که بیگانه خود آن روی نه بیند نازم آن سر که چو گیسوی تو در پای تو ریزد «سعدی آن نیست که هرگز ز کمند تو گریزد "شهریار"
|
|||
![]() |