آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پيوندها
|
" نازنینم ، تا خدا هست زندگی باید کرد "
دو شنبه 2 بهمن 1391برچسب:, :: 11:39 :: نويسنده : محسن
غنچه از خواب پرید و گلی تازه به دنیا آمد خار خندید و به او گفت: سلام و جوابی نشنید خار رنجید ولی هیچ نگفت ساعتی چند گذشت گل چه زیبا شده بود دست بیرحمی آمد نزدیک گل سراسیمه ز وحشت لرزید لیک آن خار در آن دست جهید و گل از مرگ رهید صبح فردا که رسید خار با شبنمی از خواب پرید گل صمیمانه به او گفت: سلام
آنان که زندگی را بستری از گل سرخ می دانند، همیشه از خارهای آن شکایت می کنند
غافل از اینکه: هر خار پله ای است برای در آغوش کشیدن گل سرخ
|
|||
![]() |